نقد افكار انحرافی مولوی
اندیشه در استمرار انسان ،خروج از مسیر حبس و ورود در مسیر رشد می باشد. ابوسعید نیازی هشترودی
درباره وبلاگ


به وبلاگ نقد و اندیشه خوش آمدید
آخرین مطالب


اولین اشكال این اثر اغراق ومبالغه خود مولوی در باره كتاب خود است كه بعد ها باعث شد مریدان وی وسایر صوفیان نیز مطالب اغراق آمیزی در وصف آن بسرایند وآنرا قران پارسی بنامند.

مولوی دردیباچه مثنوی آنرا:اصول اصول دین وفقه الله الاكبر؛وشرع الله الزهر وبرهان الله الاظهر (یعنی:پایه پایه دین؛وفقه برتر خدا،وشریع در خشان تر خدا،وبرهان روشن تر خدا )می خواند

البته اگر در همین حد هم اكتفا می كرد شاید می شد مسامحه كرد ولی پارا فراتر نهاده و مدعی می شود كه مثنوی حق محض استواز هیچ سوی باطل در آن راه نداردوآیه لا یاتیه الباطل من بین یدیه ومن خلفه(یعنی هیچ باطلی نه از پیش ونه از پشت در آن راه ندارد) وآیه:لا یمسه الا المطهرون(جز پاكان به آن دست نزنند ویا دست نیابند)در وصف آن است

وبدین ترتیب با غرور تمام كتاب خود را كه مملو از خطاست در كنار كتابهای آسمانی همچون قران می نشاند.ومدعی می شود كه هیچ خطایی در آن راه ندارد

حتی مولوی انتقاد به كتابش را تحمل نمی كند وبا فحاشی جواب معترضین را می دهد

در همین زمینه نویسنده مناقب العارفین كه از مریدان وشاگردان مولوی است می نویسد:

روزی حضرت  سلطان ولد(فرزند مولوی) فرمود:كه از یاران یكی به حضرت پدرم شكایت كرد كه دانشمندان با من بحث كردند كه چرا مثنوی را قران گویند:من بنده (در جواب گفتم) كه تفسیر قرانست

همانا پدرم لحظه ای خاموش شد و به من فرمود:كه ای سگ چرا نباشد؛ای خر چرا نباشد؛ ای غر(.......)خواهر  چرا نباشد،همانا كه در ظروف حروف انبیا واولیاجز انورا اسرار الهی مدرج نباشدوكلام خدا از دل پاك پاكان ایشان رسته،بر جویبار زبان ایشان رها شده،خواه سریانی باشد وخواه سبع المثانی؛خواه عبری باشد وخواه عربی؛(مناقب العارفین ص 291)

توضیح:غر خواهر فحشی ناموسی است كه از توضیح آن معذورییم

به هر حال متاسفانه عده ای همچون خود مولوی حاظر به تحمل نقد مثنوی نیستند خصوصا صوفیان كه اگر بساط مثنوی به هم بریزد دكان فرقه ای آنان نیز تعطیل خواهد شد



یكی از دیگر مطالب مهم درباره مثنوی عدم شناخت ضعفها ولغزشهای آن توسط بسیاری از مخاطبین است

بسیاری از كسانیكه با مثنوی سروكار دارند واز اشعار آن استفاده می كنند متاسفانه از زوایای تاریك ولغزشهای مهم آن بی خبرند.وبا ذهنیتی مملو از خوشبینی وحسن ظن به آن مینگرند واین باعث می شود كه بسیاری از تعالیم نادرست آن را قبول كنند وآنهارا به راهی كه خود نمی خواهند ببرد

البته منظور اشعاری كه در ستایش معاویه ویا سایر خلفا سروده ویا جعل احادیثی دروغین كه در فرهنگ تشیع واضح البطلان است  نیست بلكه مقصود اشعاری است كه بصورت ماهرانه آموزه های غلط تصوف در آن گنجانیده شده است.

در هر صورت ما در مثنوی با نقاط تاریك ولغزشهای بزرگی مواجه می شویم كه اگر یك شیعه بخواهد بدون تعصب آنهارا با قران ومضامین اهل بیت تطبیق دهد متوجه خواهد شد كه چقدر از مسیردور شده است

در مثنوی معارف ناب اهل بیت كمرنگ است.كرامتهایی كه وی برای معاویه می سازد ویا برخی ضعفهای خلفا را كرامت جلوه دادن از مشكلات جدی مثنوی است

وقتی مولوی در عین تعجب سماع را بر نماز ترجیح می دهد وآنرا نماز اهل باطن می داند چه كسی می تواند از آن دفاع كند

در همین زمینه در مناقب العارفین آمده است كه:روزی در بندگی مولانا رباب(نوعی آلت موسیقی) میزدنداز ناگاه عزیزی در آمد كه اذان می گویندلحظه ای تن زد وفرمود:نی نی.آن نماز دیگر است این نماز دیگر.هر دو داعیان حقند.یكی ظاهر را به خدمت می خواهد(نماز) واین دیگر(سماع)باطن را به محبت ومعرفت حق دعوت می كند(ص 395)

چه كسی قبول می كند مولوی عارف بزرگی باشد وبعد وقتی از شراب خانه ارمنی ها صدای موسیقی بشنود در میان كوچه وبازار برقصد وولباس خود را به ارمنیان شراب خانه ببخشد(مولانا جلال الدین ص 309)

در هر حال مشكل مثنوی آنست كه بهترین معارف را با بدترین معانی در هم آمیخته ومعجونی ارائه میدهد كه گاهی به عرش اعلی وگاهی تا سقر انسان را می برد

حضرت امیر مومنان در همین رابطه می فرماید:اگر باطل سره ویكدست بود برعاقلی پوشیده نمی ماند واگر حق واضح وخالص بود اختلاف وتنازعی پیش نمی امد.ولكن مقداری از حق ومقداری از باطل را می گیرند وبا هم در می آمیزندواز این رهگذر است كه شیطان انسان را به گمراهی می كشاند(اصول كافی جلد 1 ص 54)

توضیح:مطالبی كه در اینجا به عنوان نقد مولوی ومثنوی می آید به معنای نفی عرفان ناب وسیر الی الله نیست.

انسانی كه خداوند خلیفه الله قرارش داد یقینا دارای قدرتی است كه می تواند تا قاب قوسین   او ادنی سیر معنوی كند وبه فنای الی الله برسد

اما در این مسیر انحراف از سیره اهل بیت وقران انسان را به بیراهه می برد كما اینكه بسیاری از متصوفه از آن سر در آوردند

به هر حال احادیث وروایات زیادی انسان را دعوت به سیر وسلوك می نماید كه فرموده اند:هر كس چهل روزبه خدا اخلاص ورزد وكارش را خالص كند چشمه های حكمت از دل بر زبانش جاری خواهد شد(كنز العمال ج 3 حدیث 5721)

به هر حال به همه خوانندگان عزیز توصیه میشود بدون تعصب این نقدهارا بخوانند وبا قران وسنت وعقل تطبیق دهند.خوبیهای مثنوی را اخذ كنند وانحرافات آنرا نقد كه مومن باید زیرك باشد



سماع میراث نامبارك شمس برای مولوی

مولوی قبل از ملاقات با شمس بنابر شهادت كتب تاریخی وحتی فرزند مولوی اهل سماع وشعر ونی ورباب نبوده است

اما میبینیم كه ملاقات با شمس چنان وی را تحت تاثیر قرار می دهد كه زندگی وی غرق غنا وموسیقی ورقص وآواز می گردد بطوریكه حتی بسیاری از نزدیكان وی را ناراحت می كند.رقص وغنایی كه هیچ پیغمبر ویا وصی پیامبری آنرا انجام نداده است

شمس سماع را برای اولیای صوفیه فریضه وواجب میداند.دستوری كه دین وكتاب وسنت با تمام قوا آنرا تكذیب میكند.

در پناه چنین آموزه هایی بود كه مولوی شریعت را كنار گذاشته وكار را به جایی می برد كههمه اعتقادات خود را غرق معشوق جاوید خود شمس تبریزی میكند وتا جایی می رود كه این مفتی حنفی برای رضایت شمس از بازاریهودیان برای شمس شاهد وشراب تهیه میكند

آیا این انقلابها ودگرگونیها بخاطر ویژگیهای خاص شمس است ویا اینكه مولوی خود ویژگی خاصی دارد

نگاهی به زندگی مولوی نشانگر این واقعیت است كه وی به شدت انسانی احساسی  وعاطفی است .رقص در بازار زرگران،سماع كنار شراب خانه ارمنیان،به چرخ آمدن با صدای سنگ آسیاب،تندیها ودشنامهای ناموسی تعریف های شگفت آور از خود ومقام خ0دایی بخشیدن به شمس تبریزی ، همه وهمه نشانگر احساسی بودن بیش از حد مولوی است 

البته مذهب مولوی در عین اینكه سنی مذهب است ومذهب حنفی دارد اما نوعی مذهب رهایی از تنگناهاست.مذهبی كه در آن عشق صوفیانه وشطحیات بر عقل ودین غلبه دارد.

در همین زمینه مولوی در مورد ابوحنیفه و..می گوید:امام ابوحنیفه وامام مطلبی و..معماران عالم خشكی بودند اما جنید وذون النون وابایزید ومنصوروشقیق وادهم مرغان آبی بودند (مناقب العارفین پاورقی ص 1)

البته روی سخن ما در این نقد كسانی است كه اول شرع ودایره عقل برایشان مهم است وگرنه كسانی هستند كه فقط مولوی را می خواهند وهرگونه نقد بر مولوی از نظر ایشان جرمی است نابخشودنی.چرا كه اینان میترسند بفهمند عمریست كه با تعصب وبدون اندیشه دینی فقط مبانی كسانی را تكرار كرده اند كه اگر خوبی هایی هم دارند اما از انحرافات انها نمی توان گذشت

اما برخی از همین به اصطلاح مولوی دوستان می گویند:در حالیكه اسلام قراردادی(قوانین شرع)انسانها رااز روی اعتقادات آنها طبقه بندی می كردتصوف بلند نظری كرده وهمه انسانها را یكسان دانست(مولانا جلال الدین ص 45)

این قبیل افراد كه تصوف را به خاطر تعبد شكنی وقبض وبسط بخشی به دین در عصر حاضر می پسندند كم نیستند.در ذائقه این گروه بخشهای خاصی از رفتار وافكار مولوی مزه بیشتری دارد.بخشهایی كه به انسان می آموزد كه بهترین مذهب مذهب رهایی از شرع است خصوصا آنجا كه به حقیقت؟؟؟رسیده باشد
(ـتوجه این بحث صرفا علمی است ودوستان تلقی تفرقه بین شیعه وسنی نفرمایند)



یكی از مشكلات متصوفه اینست كه هر زمان در قالب یك مذهب میروند وچون صوفی صلح كل است  با همه كنار میآید (البته در ظاهر ، امادر باطن دشمنان و بدخواهان سربازان امام زمان اند ، دوستند با دشمنان خدا و دشمنند با دوستان خدا)

در مورد مولوی نیز همین مطلب صدق می كند چرا كه اگر در اینجا این موارد را می نویسد در جاهای دیگر از دشمنان آل رسول تعریف وتمجید فراوانی می نماید

وی در جایی در مورد امام زمان واعتقاد تشیع به آن می گوید:

پس امام حی ناطق آن ولیست          خواه از نسل عمر خواه از علیست

ومنظورش اینست كه فرقی نمیكند امام زمان چه كسی باشد چه از نسل عمر وچه علی در حالیكه خود مولوی باید واقف باشد كه امام زمان فرزند چه كسی است واز نسل كیست

وی در جای دیگر به تصریح می گوید:

چون ابوبكرآیت توفیق شد                          با چنان شه صاحب وصدیق شد

چون عمر شیدای آن معشوق شد               حق وباطل را چو دل فاروق شد

                                   (مثنوی دفتر دوم 922)

 

اما این آقای مولوی پارا فراتر می گذارد ودر مجالس سبعه می گوید:

امیر المومنین عمر بن الخطاب آن محتسب شهر شریعت ،آن عادل اصل مسند طریقت،آن مردی كه چون در ره عدل دست در امضاء به اقتضای عقل گرفت،ابلیس را زهره آن نبود كه دربازار وسوسه خویش دست  به طراری ورزد و جیب ولی بشكافد،عاشقی بود بر حضرت

بعد در كمال ناباوری حدیثی سراسر كذب جعل میكند كه :لو لم ابعث لبعثت یا عمر(یعنی رسول فرمود اگر من به پیامبری مبعوث نمی شدم به یقین تو مبعوث می شدی
ای مخاطب خطاب حسبك...اگر مرا كه محمدم به حكم پیغامبری از حجره لولاك لما خلقت الافلاك بیرون نفرستادندی ترا كه عمری به حكم عدل اهلیت آن بودی كه یا منشور بلغ به میدان رسالت آخر زمانیان فرستادندی.

(مجالس سبعه ص 50)

 

بعد همین آقای مولوی كه صدهابار بیش از علی وآل علی نام ابوبكر وعمر را می آورد در شعری به شیعیان اهانت كرده و می گوید:

این بیان اكنون چو خر بر یخ بماند       چون نشاید بر جهول انجیل خواند

كی توان با شیعه گفتن از عمر           كه توان بر بط زدن در پیش كرد
                            (مثنوی دفتر سوم 3200)


 

كیست كه نداند معاویه بن ابی سفیان چه جفاها بر علی مرتضی كرد.خوب شما بگو چرا اینقدر آقای مولوی برای معاویه كرامت وفضیلت می تراشد

سنی ومتعصب بودن مولوی بركسی پوشیده نیست

اما نمی دانم یک عده چه اصراری دارند اینقدر اورا تطهیر کنند ومثنوی اورا كه مملو از تمجید از مخالفین آل علی است را قران پارسی بدانند                             (اعاذنا لله من شرور انفسنا)


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





پيوندها



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 9
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 10
بازدید ماه : 451
بازدید کل : 55410
تعداد مطالب : 207
تعداد نظرات : 18
تعداد آنلاین : 2


محبوب کن - فیس نما